محل تبلیغات شما

فوبیا من در کودکی و یا بهتر بگویم در نوجوانی گدا شدن بود ، همیشه این ترس را داشتم که یک زمانی با تصادف و یا یک پیش آمد و اتفاق معلول بشوم و برای کسب روزی مجبور به گدایی

آره ان زمانها آمار افراد متکدی بسیار کم بودن و آنهای نیز که به این شغل می پرداختن اکثر معلول و ناتوان بودن 

وقتی کمی بزرگتر شدم متوجه اشتباه خود شدم که چه اشتباه وحشتناکی و چه قضاوت ناشیانه ای 

بله درست فکر کردید نظرم بکلی تغییر کرد و آرزویم این شد که کاش بتوانم به شغل شریف و پر درآمد گدای مشغول شوم

گدایی را یک هنر دیدم که چقدر ظریف و چقدر پر حوصله به این کار می پردازند و چه در آمد سرشاری ! آن زمانها تعداد متکدیان شریف کم و انگشت شمار بود و مردم پولدار و ثروتمند و با اعتقاد بر دادن صدقه

به هر کس می گفتی تو را خدا در راه خدا به من عاجز و علیل کمک کن محال بود که سکه ای در دستت نگذارد و محال بود که آخر ماه حقوقی اندازه و یا حتی چند برابر یک مدیر کل نداشته باشی !!؟؟

تازه تمام در آمدت هم پس انداز می شد چرا که همسایه های محترم و دوستان و اشنایان از لحاظ غذا و پوشاک کاملا بیمه ات نموده بودن

خوب چرا من گدا نشوم ؟

فقط بایستی دوره می دیدم تا بتوانم بر خجالت خود غلبه کرده و کار خود را اغاز نمایم

اری یک زمانی گدایی کردن شغل بسیار خوبی شده بود که خیلی افراد آرزو داشتن بتوانند در این شغل مشغول به فعالیت شوند تا که روزگار چرخید و چرخید و چرخید تا رسیدیم به سال 1397

در سال 97 گداها هم بدبخت شدن چرا که هم تعداد انها بسیار زیاد شد و از یک درهزار جامعه رسید به 50 درصد و هم انهای که شغلی داشتن و در گذشته سهم صدقه ماهانه ای کنار می گذاشتن لازم شده بود که در روز های پایانی ماه خود نیز اقدام به جمع اوری صدقه کنند

یک روز از  بهشتی که قرار بود برایمان بسازند و ساختند به این شرح است

اول صبح هنگام خروج از خانه

نفر اول : اقا ببخشید سلام یک جفت جوراب  ازم می خری ؟! بخدا بچه ام می خواد بره مدرسه کفش نداره

من : خانم اول صبح در خونه کمین کردی ؟! بخدا دیروز از همکارت تو اداره یک جین خریدم

نفر اول : اقا تورو خدا تو رو خدا تو رو خدا

سر اولین چهار راه :

من : اقا چکار می کنی ؟پاک نکن ، بدترش کردی که ؟!

نفر دوم : اقا بخدا بچه ام مریض دکتر براش دارو نوشته پول ندارم ی کمکی کن ؟

داخل پمپ بنزین :

از سمت راننده یک دختر با سنی بین 17 الی 20 سال : اقا دستمال کاغذی تو را خدا ازم بخر

و یک پیرمرد با سنی نزدیک به 60 سال از سمت شاگرد : اقا لنگ و جوراب دارم تو رو حضرت عباس بخر

و یک مرد با سنی بین 28 الی 32 ساله منتظر نوبت برای موقعیت مناسب و درخواست کمک 

نفر ششم : اقا ببخشید ی لجظه ، ببین بخدا گدا نیستم ،  بجان بابام گدا نیستم ، به ابوالفضل گدا نیستم

من : خوب اقا مگه من گفتم گدای ؟!!!!

نفر ششم : نه اقا یک لحظه گوش کن من لیسانس حسابداریم چند ساله کار گیرم نیومده مادرم مریض و تو خونه افتاده می تونی بیایی خونمون ببینی بخدا نتونستم به کسی بگم ، تو وجود تو دیدم که بهت گفتم ، زیاد هم نمی خوام فقط در حد یک دکتر بردن مادرم

محل کار

نفر هفتم : سلام اقا اجازه هست

من : سلام جناب بفرماید

نفر هفتم : سلام ، اجازه هست ، ببخشید ی عرض کوچک داشتم ، اقا بخدا من گدا نیستم ، من

من  : اقا تو با این وضع و سر لباس شیک و .

نفر هفتم : اقا من که گفتم گدا نیستم ، بزار توضیح بدم برات ، من به مشکل خوردم ، زنم مریض لا علاجی گرفته و منم شغلی ندارم و با دو تا بچه و .

بعد از ظهر ساعت نزدیک 7 با خانمم رفتیم بیرون و به محض اینکه وارد خیابان شدیم  یک جوان با سنی تقریبی 30 ساله هوجم برد و دستم را گرفت و شروع به بوسیدن پشت دستم شد و تا خواستم خودم را نجات بدهم نزدیک 20 بوسه برداشت و التماس کنان و با حالتی لال گونه کمک می خواست

و کمی بعد

موبایلم زنگ خورد و یک شماره نا آشنا

من : الو بفرماید

نفر سی و سوم : سلام اقا خوبید ، من از موسسه خیرییه ام کلثوم زنگ می زنم دفترم خیابان حر ابن یزید ریاحی هست  زوجین جوان جهیزیه جمع اوری .

نمی دونم هنوز داره حرف می زنه یا نه چون من  موبایل رو قطع کردم و برای رفع خستگی کار روزانه وارد گروه دورهمی فامیلی در شبکه اجتماعی تلگرام شدم

پست اول از زن داداشم : سلام فامیل ، برای یک پیر زن معلول پول جمع می کنیم ابگرمکن بخریم لطفا هر کی هرچقدر می تونه کمک کنه

پست دوم از خواهرم : سلام فامیل ، همسایه ما دخترش نامزده نمی تونه جهیزیه براش بخره گناه داره هر کی هر چقدر می تونه کمک کنه

پست بعد عروس خاله :

پست بعد پسر خواهرم :.

پست بعد زن داداش  : اقوام محترم ؛ تو اخبار اقای گفت ملت ما کمی صبر کنند تا چند دقیقه دیگه امریکا نابود می شه و میاید التماس و من هم بنزین میارم سر سفره هاتون ، اقای اشتباه کرد نفت اورد سر سفره ها چرا که نفت بوش بده و باعث می شه ادم از اشتها بیفته ولی بنزین خوش بو و خوش خوراک و عالی

و موقع خواب دعا کردم : خدا یا ذات تو به همچی اگاه هست و می دانی که من از همه گدا ها گدا تر هستم و در سال 97 عضو کمیته امداد و بهزیستی و . هم شدم ، پس لطفا و خواهشا تو خواب دیگه کسی .

 

 

 

شهادت سپهبد قاسم سلیمانی

دفاع از رفیق دوست

اسایشگاه سالمندان

، ,یک ,اقا ,تو ,گدا ,نفر ,گدا نیستم ,بود که ,با سنی ,نیستم ، ,، من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همراه با مطالعات اجتماعی هیات کاراته شهرستان کازرون بیا تا یاد بگیری و کیف کنی و وقت بگذرونی